unavailable
unavailable
«جعل» و «کشف» دو پاسخ به چیستی «معنای زندگی» است. این بحث در چند قرن گذشته از مهمترین مسائل مطرح در حوزههای علوم انسانی بوده است. آیا میتوان در عین پذیرش معنای عینی برای زندگی به جعل معنا قائل بود؟ پژوهش حاضر سعی دارد این پرسش را با توجه به دیدگاه فیلسوف معاصر دیوید ویگنز پاسخ گوید. بر اساس نظریۀ ویگنز، معنای زندگی حاصل همراهی قوای ذهنی انسان و ارزشهای عینی است. وی این دیدگاه را بر پایۀ نگاهی پدیدارشناسانه به اخلاق بنا میسازد که بهموجب آن ارزش اخلاقی نه کاملاً مستقل از سوژه و علایق و حساسیتهای آن است، نه بریده از واقعیت. حساسیتهای انسانی در محدودۀ زبان اخلاق تأثیرگذار بوده، توافق بر آنها معنای احکام اخلاقی را تثبیت میکند و صدق احکام اخلاقی مبتنی بر واقعیت است؛ لذا در مواردی که علایق و حساسیتهای انسان با جهان سازگار شود و منظر انسانی پرده از ویژگیهای عینی بردارد، میتوان گفت معنا امری مکشوف–مجعول است و در غیر این صورت، حساسیتها و علایق، تعیینکنندۀ ارزش و معنا میشوند؛ در این موارد به جعل و نه تعهدی معلق روی میآوریم.
روزنبرگ با اشاره به استشهاد مخالفان بهکشی به «حق مسلم حیات» و «ارجمندی استقلال اخلاقی» و استناد طرفداران آن به «امکان جلوگیری از سوءاستفاده» و «لزوم اجتناب از رنج درمانناپذیر»، بیان میکند که از نظر او، مناقشۀ ایشان ریشه در واقعیات ندارد بلکه حاصل اختلاف منظرشان در قلمرو حقوق انسانی و ناشی از آن است که نوع «اخلاقی» فرد انسانی تابع «نوع طبیعی» یا نوع «کارکردی»اش تلقی شده است. با فرض تشخص همۀ موالید انسانی در بدو تولد، روزنبرگ در پاسخ به این سؤال که آیا این تشخص مرتبهای ثابت است یا زوالپذیر؟ طرفین را در نهایت اختلاف میداند. او نوع «اخلاقی» شخص را همچون نوع «حقوقی»، هویتی اعطایی و غیرمبتنی بر واقع میشمارد که دارای حق مطلق، سلبی و غیرفعال حیات است. وی با اشاره به خلط میان «جواز» و «مطلوبیت» اخلاقی بهکشی، فلسفۀ تحلیلی را در جایگاه حلوفصل این التباس میداند، اما در نهایت، پسندیدگی اخلاقی بهکشی را مسئلهای خاتمهنیافته دانسته، داوری در اینباره را تابع عرف و تحولات علمی و لذا دستخوش تغییر تدریجی میپندارد. دیدگاه روزنبرگ دستبهگریبان اشکالاتی ازجمله مصادرهای بودن دلایل، نسبیگرایی و تناقض است که همه بهنوعی به نگاه مادهگرای او به حقیقت انسان بازمیگردد.
کانت اصل خودآیینی اراده را اصل اعلای اخلاق میداند. به باور وی، اگر اصولی که اراده میکنیم صرفاً برساختۀ موجودی باشد که واضع قوانین عام است، «اراده یا خواست» ما نیز خودآیین و مستقل عمل میکند. بر این اساس، نهتنها انسان خود قوانین اخلاقی را وضعکرده است بلکه خود را ملزم میکند تا به قوانینی که وضع کرده، عمل کند. ازاینرو کانت خودآیینی را در حوزۀ عمل و عاملیت موردتوجه قرار میدهد. مقالۀ حاضر با این نگاه، این اصل را بر پایۀ سه تفسیر از خودآیینی، یعنی خودآیینی شخصی، اخلاقی و سیاسی تحلیل میکند و ضمن توضیح آنها و اشاره به میزان قرابتشان با خودآیینی کانت، درنهایت به این نتیجه میرسد که اگرچه این سه نوع خودآیینی زمینههای متفاوتی دارند، اما به خاطر اشتراک در دو معنای آزادی از وابستگی و قابلیت وضع قانون، با خودآیینی ارادۀ کانت تمایزی ندارند. به باور کانت خودآیینی اراده نوعی از خودآیینی اخلاقی تلقی میشود، فرد برای اعمال خودآیینی شخصی باید تابع اقتضائات اخلاق باشد و خودحاکمیت سیاسی نیز درنهایت به خودآیینی کامل میرسد.
در این مقاله تلاش شده است که با استفاده از روش تحلیل و استنتاج، طرحی از دیدگاهِ فلسفی ملاصدرا دربارۀ رابطۀ خیال با هویتِ انسان، ارائه شود. چنین طرحی میتواند چارچوب و چشم اندازی از چگونگی مداخلات تکوینی خیال در ساخت و شکلگیریِ هویت، ارائه کند. صورتِ نوعیه (انسانی)، صورتِ سیال (حال) و صورتِ نهایی (مَلَکات)، مفاهیمِ کلیدی برای تبیین چیستیِ هویت و سیالیت ذاتی آن هستند. خیال به مجموعۀ ظرفیتهای نفس برای مواجهه و کار با صورتهای خیالی، اعم از حفظ (مصوره)، دستکاری (متصرفه)، صورتسازی معقولات (متخیله) و معقولسازی صور (متفکره)، اطلاق شده است. اعتقادِ ملاصدرا مبنیبر تجردِ صورتهای خیالی، صدوری و وجودی بودن این صورتها،و ماده (استعداد) بودن نفس برای قبول و اتحاد با این صور، بهعنوانِ مبانی فلسفی برای تبیین رابطۀ خیال و هویت، در نظر گرفته شدهاند. خیال، رابطهای ذاتی، اتحادی و متقابل با هویت دارد. خیال با دخالت و حضوری سه وجهی، عاملِ ساخت، منشأ بقا و واسطۀ آگاهی از هویت است. هویت نیز پس از شکلگیری اولیه در فرآیندهای خیال، اعم از انشا، نگهداری، دستکاری و فراخوانِ صورت های خیالی(تخیل)، دخالتی تام دارد.
تفکیک گوهر و صدف دین از یکدیگر مسئلهای است که طیف وسیعی از کثرتگرایان برای پیریزی دیدگاه کثرتگرایانۀ خود از آن سود جسته و آن را به عرفای مسلمان مستند ساختهاند. سید حیدر آملی یکی از پیشگامان عرفان اسلامی است که اهتمام خاصی به تفکیک گوهر دین از صدف آن دارد، زیرا آرمان آشتی دادن شیعیان دوازدهامامی با متصوفه راستین را در سر میپروراند و کلید این قفل را در رتبهبندی معارف الهی و تکالیف دینی شرعی مییابد. ازاینرو اغلب آثار وی حول محور تبیین گوهر دین نگاشته شده و تعابیر دیرآشنای «ظاهر و باطن دین» و «شریعت، طریقت و حقیقت» کاربرد گستردهای در آنها دارد. درعینحال سید بهصورت مستقیم و غیرمستقیم کثرتگرایی دروندینی و بروندینی را نفی میکند. بررسی ابعاد گوهر و صدف دین از نگاه ایشان و چگونگی تفکیک آنها از یکدیگر که موردتوجه این نوشتار است، بهروشنی نشان میدهد که اعتقاد به این تفکیک، لزوماً به معنای اعتقاد به کثرتگرایی نخواهد بود.
ادراک زیبایی یکی از ادراکات آدمی است. شناخت این نوع ادراک و تبیین ویژگی های آن از مسائل زیبایی شناسی می باشد. در دو کتاب از آثار علامه طباطبایی، از این نوع ادراک به عنوان ادراکی اعتباری اشاره شده است. در این دو اثر که یکی فلسفی و دیگری عرفانی است توضیحی در این خصوص داده نشده است. کوشش نگارنده بر آن است تا بر اساس اعتباری دانستن این نوع ادراک، به نتایجی در خصوص مباحث مربوط به ادراک زیبایی برسد. در این نوشتار بر اساس تعریف ارائه شده از فعل اعتبار؛ نشان داده شده است که نسبت دادن زیبایی به اشیاء، توسط قوۀ خیال، نسبتی اعتباری بوده و فقط نسبت دادن آن به حقیقت اصیل، حقیقی است. پس از بیان ویژگی های فلسفی این نوع حکم، عوامل درونی مربوط به ادراک کننده و عوامل بیرونی مربوط به ادراک شونده نیز، به عنوان عواملی حقیقی به بیان آمده است. سرانجام نشان داده شده که چگونه این نوع ادراک مانند سایر اعتباریات، وسیلۀ رساندن آدمی به کمال حقیقی اش خواهد بود.
سخن دربارۀ تأثیرپذیری فلاسفۀ یونان باستان بهویژه افلاطون از اندیشۀ شرقیان و ایران باستان، بسیار گفته شده است. آثار گوناگونی از خود متفکران غربی نیز دربارۀ این مسئله برجای مانده است. ما در این مقاله بر آنیم تا گوشهای از این تأثیرپذیری را در اندیشۀ فلسفی افلاطون، بازخوانی کنیم. نظر برخی مورخان غربی فلسفه دربارۀ زادگاه و منشأ فلسفه، نظر ما را جلب کرده است. امیل بریه بر آن است که نمیتوان پاسخ قطعی به این مسئله داد. دو نظر متقابل از دورۀ باستان دراینباره مطرح بوده است. بریه میگوید یونانیان، فلسفه را ابداع نکردند، بلکه آن را از اقوام غیریونانی به ارث بردند. شارل ورنر معتقد است که یونانیان خود را مدیون شرقیان میدانستند و بر این نکته آگاه بودند و هر زمان از علوم و تمدن شرق سخن راندهاند، همراه با احترام بسیار بوده است.افلاطون ازجمله فیلسوفانی است که متأثر از تفکر شرقی و ایران باستان شناخته میشود. او در مسئلۀ مُثل، حکیم حاکم، طبقهبندی در مدینۀ فاضله و ... از اندیشۀ شرقیان و ایران باستان که پیش از وی بدان پرداختهاند، بهره گرفته است و توانسته با دقت و امعان نظر، آنها را در فلسفۀ خویش بازخوانی کند.
از براهین عقلی عصمت امامت میتوان به برهان امتناع تسلسل ائمه، وجوب حفظ شریعت و وجوب پیروی امام اشاره کرد که علمای مذهب امامیه به آن استدلال کردهاند. از طرف دیگر، دیگر مذاهب اسلامی همچون معتزلیان، اعتبار چندانی برای عصمت قائل نیستند و سعی کردهاند به براهین عصمت امام از جمله سه برهان مذکور اشکال وارد کنند. این مقاله پس از بیان کلیات و معرفی مختصر دو کتاب المغنی و الشافی و تعریف عصمت، سه برهان عقلی مذکور را از نگاه دو دانشمند امامی و معتزلی (سید مرتضی و قاضی عبدالجبار) مورد تبیین و بررسی قرار میدهد که در طی این مسیر روشن خواهد شد که اشکالات قاضی نمیتوانند نافی براهین مزبور باشند؛ چراکه در برهان امتناع تسلسل تکیۀ علمای امامیه بر خطاکار بودن امت است نه مسئلۀ اقامۀ حدود، در برهان حفظ شریعت نیز جایگزینهای پیشنهادی قاضی عبدالجبار نمیتواند جانشین مناسبی برای حفظ شریعت باشد و در برهان پیروی از امام، عدم پیروی از امام در موارد خطای او، درواقع تقلیل جایگاه امامت به حساب میآید. با این وجود، برخی پاسخهای سید مرتضی نیز به تکمیل و توضیح بیشتری نیاز دارد.
معرفت ما به خداوند متعال، ریشه در عوالم قبل از این دنیا دارد و آیات و روایات از معرفتی شهودی صحبت میکنند که ما در عالم ذر نسبت به خدا پیدا کردیم. چنین معرفتی در ما تثبیت شده است و با آن معرفت تثبیتشده، پا به دنیا گذاشتیم، اما نکتۀ مهم در ارتباط با معرفت توحیدی عالم ذر، فراموشی چنین حادثهای از سوی انسانها است. این معرفت فطری در حالت اضطرار، هنگام شداید و مواجهه با مرگ، ظهور مییابد. این معرفت همچنین در حالت اختیار به تذکر فرستادگان الهی، میتواند شکوفا شود، آن اتفاق و شهود الهی به یادمان آید و حقیقت معرفت توحیدی در ما ایجاد شود. برای تبیین چگونگی ظهور معرفت توحیدی عالم ذر ابتدا بهعنوان مقدمات تحقیق، مسائلی چون معرفت فطری عالم ذر در قرآن و روایات، تثبیت معرفت توحیدی در عالم ذر، فراموشی حادثۀ عالم ذر و ضرورت معرفت عالم ذر، بررسیشده سپس چگونگی شکوفایی معرفت توحیدی در عالم ذر در دو حالت اضطرار و اختیار، با توجه به آیات و روایات تبیین شده است.
افسانههای آرامبخش اثری پژوهشی است از سعید زیباکلام، استاد فلسفه، که به تازگی (در بهار 1396) منتشر شده است. این اثر از هشت رسالۀ مستقل از یکدیگر با عناوین ذیل، به ترتیب طبع، تشکیل شده است: «افسانۀ نگرش بروندینی آزاد»، «افسانۀ عقلانیت جهانشمول»، «افسانۀ آزاداندیشی»، «افسانۀ ماهیت استدلال»، «افسانۀ توصیۀ [قرآن] به تعقل»، « افسانۀ بیطرفی»، «افسانۀ انتظار بشر از دین»، و «افسانههایی دربارۀ نظریه و نظریهسازی». مضامین رسالهها مصادیقی از برخی مقبولات عامه، خصوصاً در عرف فلسفی، را مورد تأمل قرار داده و (امکان) تحقق آنها یا وجود معنای واحد فراگیری را برایشان نفی میکند. نوشتار حاضر به مرور خطوط کلی هریک از رسالهها، قدری زمینهمندکردن مفاد آنها، اشاره به برخی چالشهایی که برمیانگیزانند و همچنین بیان ملاحظاتی ارزیابانه و انتقادی میپردازد. داوری نهایی این نوشتار آن است که افسانههای آرامبخش از جدیترین آثار فکری/فلسفی است که در دهههای اخیر به زبان فارسی نگاشته و منتشر شده و غور متأملانه در آن برای آگاهی از آخرین وضعیت خط مقدم پیشروی فکر ایرانی-اسلامی ضروری است.