یکی از دشواریهایی که در کار پژوهش در آثار غزالی وجود دارد برخی ناسازگاریها است که میان سخنان او به چشم میخورند. بیانات غزالی در باب عقل و چگونگی به کارگیری این مفهوم از سوی او نیز از جملة همین موارد است. نوشتار حاضر با قراردادن کاربردهایی که غزالی برای «عقل» بدانها تصریح کرده، در قالب طرح کلی کاربردهای وجودشناختی، روانشناختی، و معرفتشناختی آن، آنها را چارچوبی منطقی میبخشد. اما فهم مراد اصلی غزالی هنگام استفاده از این مفهوم، با تتبع در آثار وی و یافتن روح کلی حاکم بر آنها میسر میشود. اینجاست که میتوان به کارگیری دو معنای عقل را از سوی غزالی که یکی معنای اخص آن، یعنی عقل استدلالی است و دیگری کل مرتبة انسانی در معرفت، مورد توجه قرار داد.[1] عقل در این معنای دوم ظهورات مختلفی را، از مرتبة استدلالی تا مرتبة نبوی معرفت در بر میگیرد. توجه به این معنا به منزلة یافتن یکی از اصول بنیادین نظام معرفتی غزالی است.