unavailable
unavailable
یکی از دغدغههای حکمای اسلامی این است که چگونه برخی افراد به وسیله رؤیای صادقه، الهام و وحی از حقایقی باخبر میشوند که مربوط به آینده است. در این جستار کوشیدهایم از منظر سهروردی و صدرالدین شیرازی با توجه به جایگاهی که در عرفان اسلامی دارند، به این پرسش پاسخ دهیم. سالک پس از طی مراحل سیر و سلوک و تحمل ریاضات، توانایی اتصال به ساحتی غیبی که حقایق در آن ثبت شده را پیدا میکند و در پرتو این اتصال میتواند از اموری که مربوط به آینده است و حقایقی که در دسترس افراد عادی قرار نمیگیرد آگاه شود. این ساحت غیبی همان عالم مثال است و فرد در حالت خواب یا بیداری میتواند به وسیله قوه خیال به این عالم متصل شود و حقایق بر او مکشوف گردد. رؤیای صادقه با سلوک نفس در عالم مثال رخ میدهد و جزئیاتی که انبیا و اولیا هنگام وحی از غیب دریافت میکنند همگی مربوط به عالم مثال است. لذا در این مقاله کوشیدهایم این امور را بر پایه عالم مثال تبیین کنیم.
نظام معرفت شناسی اشراقی نظامی متعالی است که میتواند، جایگاه معرفت فطری و رابطهی آن با سایر معرفتهای بشری را تبیین نماید. بداهت، خطاناپذیری، ثبات، عمومیت و قابلیت پذیرش و صف کلیت و تشکیک از جمله شاخصههای معرفت فطری از دیدگاه سهروردی است. دامنه ی مفهومی معرفت فطری در نظام نوری و علم النفس اشراقی توسعه-ی ویژهای پیدا میکند. به نحوی که دربازخوانی مفاهیم و نظریات مربوط به حوزه ی ادراکات، محتمل است که معرفت حسی زیر مجموعهی معرفت فطری قرار بگیرد. معرفت عقلی که از دیدگاه اشراق کارکرد عقل تحلیلی و انتزاعی و ترکیبی و... به طور کلی از نوع حصولی است با معرفت فطری متمایز است. اما معرفت عقلی از دیدگاه شیخ اشراق به نحوی تبیین شده است که میتواند با معرفت فطری رابطهی قویمی داشته باشد. معرفت قلبی نیز در برخی از اقسام شاخصههایی دارد که با شاخصههای معرفت فطری یکی است. در این مقاله با توجه به جایگاه کانونی معرفت فطری در دستگاه تفکر مربوط به علم اشراقی سعی شده است با ذکر شواهد و مستنداتی و با روشی توصیفی- تحلیلی به بررسی این موارد بپردازد.
در جوامع روایی شیعی، روایاتی وجود دارد که بر اساس آن، طینت، یا به عبارتی مادهٔ اولیهٔ آفرینش انسان، در مؤمن یا کافرشدن یا سعادت و شقاوت او نقش اساسی دارد؛ به گونهای که خداوند انسانهای مؤمن را از مادهای خوشبو و خوشایند با عنوان طینت علیین، و انسانهای کافر را از مادهای بدبو و ناخوشایند با عنوان طینت سجین آفریده است. مسلم است که این روایات با این تعابیر، منافی اختیار انسان و به تبع آن عدل الاهی است. از اینرو اندیشمندان مختلف تلاشهای فراوانی برای رفع تعارض این روایات با اختیار و عدل الاهی صورت دادهاند و راهحلهای مختلفی پیشنهاد شده است. تحقیق حاضر این راهحلها را گزارش، بررسی و نقد کرده و در نهایت، راهحل و رویکرد جدیدی را در تفسیر و تأویل این روایات پیشنهاد داده است.
در اغلب آثاری که درباره دکارت نگاشته شده، صراحتاً تصویری ریاضی از جهان در مابعدالطبیعه او عرضه شده است. اما چون در محافل فلسفی، آثار علمی و ریاضی دکارت مغفول مانده و بیشتر به آثار مابعدالطبیعی وی پرداخته شده توصیفی تحلیلی از اینکه دکارت چگونه طبیعت را جامه ریاضیات پوشانید و پای علوم دقیقه را به طبیعیات گشود مطرح نشده است. حتی برخی از اهل نظر، فلسفهورزیهای دکارت را مستقل از آثار علمی او دانستهاند، حال آنکه ظرایف تفکر ریاضی دکارت در تمام آثار مابعدالطبیعی او منشأ اثر بوده و این ظرایف بدون بررسی آثار ریاضی او پنهان خواهد ماند. این مقاله میکوشد مسیر دکارت تا رسیدن به تصویر ریاضی جهان را با عنایت به دقایق آثار علمی و ریاضی او بررسی کند و نشان دهد که چگونه چنین بینشی به نظام طبیعت، انسان را مسلّط بر جهان و متصرّف در آن کرده است.
حدیث «لَیغَان» نمونهای از نصوص دینی است که برداشت ظاهری از آن با مقام اخلاقی و عرفانی رسول اکرم (ص) ناسازگار است. در این حدیث که در جوامع روایی اهل تسنن و شیعه از پیامبر اکرم (ص) نقل شده آمده است: در هر روز حجابی مانند ابر جلوی قلب مرا میگیرد و به همین دلیل روزی هفتاد بار استغفار میکنم. این مقاله ضمن گردآوری، تحلیل، رویکردشناسی و ارزیابی انواع برونرفتهای اخلاقی و عرفانی در زمینه ناسازگاری استغفار رسول خدا (ص) با مقام اخلاقی و عرفانی آن حضرت، صحت و سقم احتمالهای گوناگون را اعتبارسنجی کرده و به این دیدگاه راه یافته است که از میان بیستوسه تفسیر عرفانی فقط دو برونرفت میتواند توجیهی مناسب برای استغفار رسول اکرم (ص) باشد: تفسیر حدیث به استغفار از پایینتر از مقام احدیت که مقام اختصاصی رسول خدا (ص) است، و تفسیر آن به تمکن و استقامت در مقام احدیت و عدم تلوّن در آن. این دو برونرفت نهتنها با عصمت آن حضرت ناسازگاری ندارد که با منزلتهای فراتر از عصمتی که در نبوت شرط است، سازگار است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرس تهران k.roohi@modares.ac.ir
لذّتگرایی به عنوان یک اندیشه، نظریهای است که بنا بر آن شادی، خیر نهایی است و ناخشنودی شر غایی. مکاتب فکری مادهگرا، که عموماً به اصالت لذّت قائلاند، در فرهنگهای مختلف انسانی نمودهای متنوعی داشتهاند. فرهنگ هندویی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است، زیرا در این فرهنگ، مکتب متمایزی به نام چارواکه وجود دارد که با برخورداری از مشرب فکری ماتریالیستی، لذّت را تنها معنا و غایت حیات میداند. فلسفهٔ اپیکوری در یونان شبیهترین مکتب فکری به چارواکه است. این فلسفهها، هر دو مکاتبی را با ماهیت لذّتگرایی به وجود آوردند که به رغم معاندان و مخالفتهای فراوان توانستند طی قرنها طرفدارانی را جلب کنند. با مقایسهٔ اصل لذّت از منظر این دو فلسفه بر اساس منابع کتابخانهای موجود، روشن میشود که آنها هر دو، ظاهراً چون فقط قائل به اعتبار و وجود دنیای مادی هستند و هستی انسان را فقط بر مبنای بُعد مادی او تبیین کردهاند و نیز هر گونه هستی پس از مرگ را انکار میکنند، بنابراین نتیجه میگیرند که، پس باید شاد بود و از لذات زندگی بهرهٔ کامل برد. با وجود این، بین آنها اختلافنظرهایی نیز وجود دارد: اپیکوریان مخصوصاً با دستهٔ خاصّی از چارواکهایها در معنا و انواع لذّت اختلاف تامّ دارند؛ همچنین اپیکوریها برخلاف پیروان چارواکه که لذات جسمانی را معتبر میدانند، شادی و لذّت برتر را بیشتر به معنای فقدان الم در نظر میگیرند؛ در حالی که، هدف چارواکهایها، تعمیق و گسترش دامنهٔ لذّت است، هدف اپیکوریها، تقلیل حدالامکان درد است.