مسئله چگونگی امکانپذیر بودن معرفت همواره از مهمترین مسائل فلسفی درباره معرفت بوده است که از دیرباز فیلسوفان بدان توجه کرده و راهحلهای متفاوتی برای آن ارائه دادهاند. فیلسوفان مسلمان نیز در بحث وجود ذهنی تلاش کردهاند تا ضمن تعریف علم به تمثل حقیقت شیء یا حضور ماهیت شیء در نزد مدرک، چگونگی مطابقت ادراک را با شیء ادراک شده، تبیین کنند.سرانجام در این تلاشها ملاصدرا با عنایت به حصول مفهوم شیء در ذهن، نه ذات و حقیقت آن و نه فرد و مصداق آن و تفکیک بین حمل اولی و حمل شایع، به حل معما و پاسخگویی به شبهات مربوط پرداخته است. علاوه بر این، تلاش دیگری نیز از طرف برخی فیلسوفان متأخر بر پایه انتزاع مفاهیم فلسفی از تأمل حضوری در رویدادهای نفسانی و شکلگیری قضایای اولی از آن مفاهیم، صورت گرفته و چنین قلمداد شده که صدق این قضایا قطعی است و آنچه با رعایت اصول و ضوابط منطقی از آنها به دست آید تابع ارزش آنها بوده و بنابراین، صدق آن قطعی خواهد بود. در این مقاله برآنیم تا ضمن بررسی و تحلیل نظر ملاصدرا در بحث وجود ذهنی، بر اساس برداشتهای مختلفی که از آن شده است، و نیز نظر برخی فیلسوفان متأخر در حوزه مفاهیم فلسفی، میزان توفیق آنها را در مسئله چگونگی امکانپذیر بودن معرفت و دسترسی به واقع تعیین کنیم.