نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه قم
چکیده
تازه های تحقیق
نتیجۀ بحث
اثبات «امکان اخلاق اسلامی» و بیان «ساختار» آن از ضروریات عرصۀ اخلاق اسلامی است. هر دو عنوان در وهلۀ اوّل، سؤالانگیزاند: مگر امکان اخلاق اسلامی نیاز به اثبات دارد؟! و یا ساختار خاصی داشته و یا باید داشته باشد. واقعیت این است که اکنون در جهان اسلام، روشنفکرانی که به مباحث اخلاقی و کلام جدید و تفسیر مشغولاند، شبهات مختلفی بر سر راه «امکان اخلاق اسلامی» قرار دادهاند که اصل این امکان را برای بسیاری مشکوک و بلکه ناصحیح ساخته است. با بررسی و دفع شبهات این روشنفکران که گاه با بحث متکلّمین مسلمان و بلکه فیلسوفان یونان خلط میشود، راه برای ارائۀ تصویری روشن از اخلاق اسلامی گشوده شد. نظریهایکه دنبال کردهایم، این است که اخلاق و دین (در مرحلۀ عملی) دو روی یک سکّهاند و هر دو از یک واقعیت پرده برمیگیرند و از اینرو، به مدد یکدیگر میآیند و با تشخیص سطوح مختلف این تعامل، از برخی مغالطات در عدم امکان استناد اخلاق به دین پرده برداشته شد.
بر این اساس، دین و اخلاق هر دو رو به یک جهت دارند و آن کمال انسانی است. کمال انسانی چنانکه عارفان به تصریح آوردهاند و از آیات قرآنی هم استفاده میشود «لقاءاللّه» است. افعالی که در مسیر این غایت نهایی قرار میگیرند، همه برای انسانِ محدود، شناخته شده نیستند، در اینجا دین به کمک اخلاق میآید و حرکات و سکنات او را نظم اخلاقی میبخشد.
از اینجا روشن میشود که در ساختار «اخلاق اسلامی» اوامر و نواهی الهی نقش عمدهای دارند و آن چه در میان علوم اسلامی «فقه» خوانده میشود، نوعی تقدّس اخلاقی مییابد که در مقام تدوین اخلاق اسلامی به این نکته باید توجه تامّ داشت.
برخی حکیمان و اخلاقیان اسلامی همچون ابوحامد غزّالی (نک: غزالی، بیتا) و فیض کاشانی(نک: فیض کاشانی، 1417) در ساختار کتاب خویش مواضعی را برای کلّیات احکام فقهی دیدهاند و این اکنون در سایه بحثهای این مقاله تبیین روشنتری یافته است و عجیب است که ابن مسکویه با وجود پارهای اعترافات به این همنوایی دین و اخلاق و نیاز به مراجعه به دین در امور عملی، جای چندانی برای کلیات این اوامر و نواهی در کتاب خویش باز نکرده است.
بحث در جهات مختلف تعامل اخلاق و دین نیاز به مجال بیشتری دارد که امید است در آینده بدانها بپردازیم.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Muslim scholars have viewed the subject of ethics from different perspectives and have addressed different and sometimes scattered propositions in this regard; They are different in how they have entered into and concluded the issue, and are particularly different in their views with regards to the sole dependence on intellect or tradition or both. They have seldom tried to formulate a definite moral system or structure, or at least, they have not taken it into consideration independently, therefore they have not particularly specified a "moral system". No doubt, if the collection of what they have written about "ethics" is viewed with the aim of defining a "moral system" and explaining the meaning and purpose of its "structure", a particular "moral system and its structure" can be extracted, which is not very easy. Some contemporary writers and scholars have taken into consideration the issue of "the moral system and its structure" independently, and highlighted its conditions and presuppositions - which is very admirable, however, the present paper provides a new view about the structure of Islamic ethics which does not hold precedence in previous books of Islamic Ethics.
کلیدواژهها [English]
ارسال نظر در مورد این مقاله