نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسنده
فارغ التحصیل دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه معارف اسلامی قم
چکیده
تازه های تحقیق
با مراجعه به کتابهای فلسفی میرداماد و تحقیق در عبارتها و استدلالهای او روشن شد که تقریر ملاهادی سبزواری و علامه طباطبایی از نظریۀ حدوث دهری مغایر با مفاد این دیدگاه است. مقصود میرداماد از این دیدگاه، صرف معدوم بودن عالم به لحاظ وجود خاصّ معلولی خود، در مرتبۀ علّت نیست تا اِشکال شود معنای این نحوه از حدوث، تقریباً همان مفاد حدوث ذاتی و مسبوقیّت وجود معلول به عدم ذاتی است.
به عقیدۀ میرداماد، هم نظریۀ حدوث زمانی منسوب به متکلّمین و هم دیدگاه حدوث ذاتی، از محل بحث و نزاع در مسئلۀ حدوث عالم خارج است. به اعتقاد او، اختلاف دانشمندان در این است که آیا عالم (جمیع ماسویاللّه) به تأخری انفکاکی از وجود آفریدگار متأخّر است یا نه؟
با واکاوی و بازنگری آثار میرداماد روشن شد که این فیلسوف به مسبوقیّت وجود عالم به عدم دهری قائل است؛ عدمی صریح و خالص که به تمام معنای کلمۀ «مقابل» با وجود عالم در تقابل و تناقض است. عدم دهری، عدمی حقیقی در متن واقع و نفس الأمر غیرزمانی است که باعث تأخّر انفکاکی وجود هر یک از مخلوقات از وجود خالق متعال میشود. به بیان دیگر، آفرینش هر یک از مخلوقات توسّط خالق منزّه از زمان که در فاعلیّتش نیازی به حرکت و زمان ندارد، به نحو ابداعی و با سابقۀ عدم واقعی غیر زمانی است؛ پس همۀ ماسویاللّه به لحاظ اینکه قابلیّت تحقّق ازلی و اتّصاف به قدمت غیری را ندارند، ضرورتاً مسبوق به عدم مقابل واقعی هستند و در متن واقع از وجود سرمدی منفک و متّصف به حدوث دهریاند. میرداماد به اشکالات ناظر به دیدگاه خود (مانند تخلّف معلول از علّت تامّه و…) بهخوبی آگاه بود و به آنها (هرچند بر طبق مبانی فلسفی خویش) پاسخ داده است. در نقد و بررسی یک نظریۀ علمی همانند حدوث دهری، لازم و ضروری است که به اصول و مبانی فلسفی مورد قبول صاحب آن نظریه مانند قابلیّت نداشتن طباع امکانی از پذیرش وجود ازلی، معنای «دهر» و…، توجّه شود و آنگاه در مقام داوری، این اصول و مبانی نقد و ارزیابی شوند که در این صورت، بنای حاصل بر آن مبانی و دیدگاه مبتنی بر آن اصول، پذیرفته یا رد خواهد شد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The theory of coming into being through perpetual duration (eternal creation) was provided by Mirdamad about the issue of temporality and eternity of the universe. He believed that the attribute of "eternality" is specific to eternal existence of the most High God, and the existence of every creature (whether immaterial or material) is precedented by non-existence through perpetual duration and qualified by coming into being through perpetual duration. Subsequent philosophers like Mulla Hadi Sabzevari understood and interpreted coming into being through perpetual duration on the basis of causal relationship between degrees of being, in which the non-caused precedes the existence of the caused in the level of existence of cause, and admitted that attributing such a coming into being to the caused does not contradict with eternity of the non-caused. On the other hand, some statements made by Mirdamad to explain and clarify his theory indicate that such interpretations do not refer to what he meant by coming into being through perpetual duration; rather, he meant actual preceding non-existence which precedes the existence of the universe without being qualified by any real or imaginary quantity and causes separable posteriority for the existence of every creature from the existence of creator, not temporal preceding non-existence because non-existence through perpetual duration contradicts with the existence of consequent and is generally removed and negated by generating the existence from generator. The present paper rereads and reanalyzes the theory of coming into being through perpetual duration in order to elucidate it and prove the contradiction between Mulla Hadi Sabzevari's interpretation of coming into being through perpetual duration and what Mirdamad really meant by it.
کلیدواژهها [English]
ارسال نظر در مورد این مقاله