نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه الهیات و علوم اسلامی دانشگاه پیام نور
2 استادیار گروه الهیات دانشگاه شهرکرد
چکیده
تازه های تحقیق
نتیجه گیری
طرح کلی خودآگاهی نفس استوار بر کنش و خلاقیت ذاتی آن ، آموزه ای مهم است و تکیه گاه آن بر وحدت سبب و غایت این صیرورت قرار دارد. ردپای این رویکرد را می توان در ملاصدرا و هگل پیدا کرد.در آغاز چند باور مشترک میان آنها دیده می شود : دوگانگی جوهر فاعل شناسایی ومتعلق شناسایی نیز رد کردن انتزاع محض بودن علم.سوم آنکه بجای باور به انتزاعی بودن علم ، قدرت آفرینندگی وخلاقیت نفس مطرح شد تا خود نفس، معلوم بالذات را بر اساس توانایی خودش پدید آورد .ولی این دو متفکر در ادامه راه از یکدیگر فاصله می گیرند .زیرا گرچه ملاصدرا به خلاقیت نفس باور دارد اما علم فعلی تام را که ویژه خداوند است متعلق به نفس نمی داند لذا این خلاقیت را مستند به وجود أنفسی عقل فعال می سازد .کارکرد عقل فعال صیرورت عقل هیولانی به عقل بالفعل و معقول بالفعل است که بر اساس ان ماهیت انسان به ماهیت عقل فعال تبدیل می شود .بنابراین انتقال تدریجی نفس به حس و سپس صور خیال و سرانجام صور عقلی براساس خلاقیت نفس و با تکیه بر وجود رابطی عقل فعال صورت می بندد .هگل نیز که انتزاعی بودن علم را رد می کرد بر قدرت آفرینندگی تام سوژه و نه عقل فعال در خلق صورتهای علمی وخود علم تأکید داشت .لذا با وجود اختلاف در تعابیر در طرح کلی آگاهی با ملاصدرا مشترک است .تلاش آندو این بود که فرآیند خلاقیت نفس را براساس سبب و غایتی تبیین نمایند که به واقع عالی ترین مرتبه خود نفس است .بنابراین به رغم اختلاف در تعابیر، با تکیه بر نقش بنیادی خودآگاهی، هدف آنها در پایان فرآیند صیرورت سوژه ،ظهور نفس خودآگاه و خود خوداندیش است که تعین بخش جزییت نفس شمرده می شود.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
By putting forward a divine introvertive existence of the active intelligence within his book entitled al-Shawādhid al-Rubūbiyya, the third Ishrāq (illumination) of the third Mashhad, Mulla Sadra has brought forth a novel theory of the transition and/or becoming process of soul. Although the active intelligence’s existence-in-itself is the same exactly as its mode of existence for the soul and as one of the modes of the soul’s modes, it can be recognized also as the soul’s telos and perfection. Accordingly, there arises some kind of justification for the soul’s passivity and affection generated from the divine introvertive existence of active intelligence, and for the soul’s attachment and unity with the active intelligence. Hereupon, the active intelligence acts simultaneously as the agent of the soul’s existence as well as its telos. To Hegel, “the Absolute” wholly shares its essence with the subject; here lies the nature of the subject and the subject’s telos is to become absolute as though the Absolute is a mode among many other ones of the subject. Consequently, the “soul” intelligibly becomes and unite with the self-thinking self (Geist) or pure self-consciousness. In this transformation, the respects of causation and telos are both identical. The Absolute constitutes itself through self-consciousness so as to become Geist on a temporal process. The aim of this article is to analyze and yield an exact comparison between the two theories, and to clarify that both of them, despite their differences, explain the soul’s epistemic alteration by exploiting the concept of self-consciousness.
کلیدواژهها [English]
ارسال نظر در مورد این مقاله