نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری رشته شیعهشناسی، دانشگاه ادیان و مذاهب
2 دانشیار گروه رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق(ع)
چکیده
تازه های تحقیق
اکنون و پس از بیان و تبیین آراء سه فیلسوف بزرگ اسلامی که سردمداران حکمت مشاء و متعالیهاند، این نتیجه بهدست آمد که این فلاسفه در امر وحی، هیچگاه نقش تولیدکنندهای برای نبی قائل نبودند و آن را افاضهای از سوی پروردگار میدانستند که نبی - چه با واسطه و چه بیواسطه – آن را دریافت کرده است و از اینرو، تفکر این دسته از تحلیلگران موافق دیدگاه فلاسفۀ اسلامی به نظر نمیآید. این فیلسوفان هیچگاه وحی را برآمده از ذهن نبی و محصول شرایط تاریخی ندانستهاند و آنچه همیشه مطرح میکردند، اتصال به عالم غیب و دریافت وحی بودهاست.
فارابی همانگونه که بیان شد، با تعالی عقل مستفاد و اتصالش به عقل فعّال راه را برای دریافت معرفت وحیانی میگشاید. در دیدگاه او پس از اتصال انسان به عقل فعّال، وحی صورت میگیرد و معارف از مسبب الاسباب به عقل فعّال و از عقل فعّال به انسان افاضه میشوند.
ابن سینا و ملاصدرا نیز همانگونه که ذکر شد، به این نکته اشاره کردهاند که نبی پس از اتصال به عالم وحی، معارف را دریافت میکند و آنچه میشنود کلام الهی است. همچنین در نگاه ابن سینا و ملاصدرا نبی دارای ویژگیهایی است و از کمال قوۀ عقلیه و متخیّله برخوردار است و بر این اساس، این سخن که علمِ پیامبران به مسائلِ مربوط به عالمِ طبیعت درحدِّ علم مردم همعصر آنان بوده است، سخنی بیپایه و نادرست است و معنا ندارد بگوییم پیامبر با همان ویژگیها و محدودیتهای بشریای که دیگر انسانها نیز دارند، وحی را دریافت کرده است.
برخی تحلیلگران معاصر بیان داشتند که نبی احساس میکند نیرویی او را در اختیار گرفته، اما این الهام از خود نفس پیامبر است. حال پرسش این است که در زمانی که این نفس متصل به عقل فعّال و عالم ملکوت است این سخن که «همه چیز شخص پیامبر است» چه معنایی میتواند داشته باشد؟!
اگر فارابی قوۀ متخیّلۀ نبی را در حصول وحی دخیل کرد، سخنش بدان معنا نبود که بگوییم او مبحث نبوت را تماماً با قوۀ تخیّل نبی تبیین کرده است، بلکه قوۀ ناطقه نیز در مباحث او مطرح شده و فرق نبی و فیلسوف نیز همین است که نبی نهتنها قوۀ ناطقۀ قویتری دارد، بلکه دارای کمال قوۀ متخیّله نیز هست.
در حقیقت، اگر این قوا را در افراد به صورت اشتدادی در نظر بگیریم، نبی در نظر فارابی حدِّ اعلای آن را داراست، اما چون برای فارابی هنوز بحث اشتداد مطرح نبوده، سخنش تا حدی مبهم باقی مانده است، اما ملاصدرا که سالها پس از فارابی بوده است، بهخوبی بیان کرده است که «قوۀ متخیّله» واسطۀ دریافت وحی نبوده و سرآغازِ وحی همان اتصال به عالم غیب است و کارایی قوۀ متخیّله پس از دریافت وحی است.
در دیدگاه ابنسینا نیز وحی القاء معرفت از جانب عقل فعّال در نفس مستعدِ نبی است و او در وحی به تبیین «حدس» پرداخته و معتقد است که وحی و نبوت به قوۀ حدس پیامبر مربوط میشوند. به زعمِ او این قوه و استعداد ممکن است در برخی همچون نبی، قویتر از دیگران باشد. از اینرو، نبی به سبب شدت صفا و اتصالش به عالم غیب، قوۀ حدسش شعلهور گشته و تمام صورتهایی که در عقل فعّال است، در نفس او نیز نقش میبندد.
در حقیقت، در تعریفی که ابن سینا از حدس ارائه میدهد، حد وسطی که علت اثبات اکبر برای اصغر و تصدیق به نتیجه است، موجود است و برای همین نتیجه کاملاً یقینی تلقی میشود.
در اینجا نیز مشاهده میشود که ابنسینا نیز - همانند فارابی - نبی را در امر وحی تولیدکننده و آفریننده ندانسته و به دریافت معرفت از عقل فعّال قائل است و اگر او نیز بیان کرده که وحی به قوۀ متخیّلۀ نبی مربوط است، معنایش این است که نبی پس از دریافت حقایق عقلی، از طریق قوۀ متخیّله، بدانها صورت میبخشد. در نتیجه، «قوۀ متخیّله» افزون بر آنکه حقایق تنزّلیافته بهوسیلۀ قوۀ عاقله را درک میکند، در تمثّل حقایق وحی و صورتدهی به آنها نیز نقش دارد.
ملاصدرا نیز معتقد است نبی دارای روحی قدسی و نیرومند است که پس از اتصال به عالَم غیب، معارف الهی را از سوی خدا و بدون تعلیم بشری دریافت میکند و بدون هیچ دخالتی آن را به مردم انتقال میدهد.
در بحث خطاپذیر بودن قرآن، مشکل آنجاست که گمان کنیم در وحی باید به سطح دانش پیامبر استناد کنیم و بر این عقیده باشیم که چون سطح دانش پیامبر بیش از دیگران نبوده، از اینرو، معارف قرآنی نیز سطح بالایی از علم و معرفت ندارند، حال آنکه اگر همچون فلاسفۀ اسلامی بر این عقیده باشیم که وحی تماماً کلام خداست، اعتقاد به خطاپذیری آن سخنی ناصواب خواهد بود.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که در قرآن کریم بارها به بشری نبودن این کتاب مقدس و نزول آن بر پیامبر اکرم (ص) اشاره شده و برای مثال، در سورۀ انعام، آیۀ 92 آمده: «و این کتابی که ما آن را نازل کردیم، مبارک و مصدِّق کتابهایی است که پیش از آن آمده» و در سورۀ مبارکۀ کهف، آیۀ1 آمده: «ستایش خدای را که این کتاب را بر بنده خود نازل کرد و هیچگونه انحرافی در آن ننهاد». همچنین در دیگر آیات شریفه (سورۀ بقره، آیات 23و 285؛ سورۀ طه، آیۀ2و 114؛ سورۀ مائده، آیۀ 67؛ سورۀ ابراهیم، آیۀ 1؛ سورۀ یوسف، آیۀ 2؛ سورۀ نساء، آیۀ 82؛ سورۀ شوری، آیۀ 7؛ سورۀ اعراف، آیۀ 203 و سورۀ قیامت، آیۀ 16- 18) نیز به اِنزال این کتاب از سوی خداوند بر پیامبر و یا وحیانی بودن آن اشاره شده است. حال، اگر قرار بود وحیِ الهی میوۀ شجرۀ طیبۀ وجود محمدی باشد و شخصیت او حالت فاعلی داشته باشد، چرا خداوند در قرآن کریم چنین بیان داشتهاست؟
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Muslim thinkers have scrutinized and analyzed the very important issue of revelation and how a prophet received it. Among them, Farabi is the first thinker who systematically analyzes revelation and prophethood. He provides an epistemological explanation for revelation and believes that prophet's acquired intellect receives revealed knowledge and forms realities and intelligible entities with the help of imaginal power, having transcended and attached to active intellect. Considering a role for intuitive power in the process of revelation and explaining the levels of intellects, Avicenna also believes that prophet receives intellectual realities and forms them with the help of imaginal power. Similarly, Mulla Sadra believes that active intellect actualizes potential intellect. He believes that the revealed are distinct form the unrevealed in terms of the quality of receiving intelligibles, their quantity and how they join to the origin of intelligibles. He uses intuitive power and sacred intellect to explain the distinction. These three philosophers believe that prophet is the "recipient" of revelation, who receives sciences through intellects and then without intermediary, having joined to or united with the invisible world.
کلیدواژهها [English]
ارسال نظر در مورد این مقاله